هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق نافرجام و رنجهای عاطفی خود میگوید. او از بهار و عید گذشت اما لذتی نبرد، از جفای معشوق شکایت دارد و خود را در ضعف و غم غوطهور میبیند. اشارهای به فرهاد و شیرین دارد و درد دلش را با تصاویر طبیعی مانند گل و لاله پیوند میزند. در نهایت، از ناامیدی و هلاکت عشقش سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی پیچیده، غمانگیز و برخی اشارات عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار بوده و مناسب مخاطبان با درک ادبی بالاتر است.
شمارهٔ ۴۳۶
بهار رفت و نچیدم گل از بر رویی
گذشت عید و ندیدم هلال ابرویی
گشادهروی به هر در شدم چو آینه، لیک
چو پشت آینه از کس نیافتم رویی
از آن مقید ضعفم که در ضعیفیها
ز خویش در غلط افتم به تار گیسویی
جفا کشیدن فرهاد اگر قبولت نیست
به بیستون رو و دریاب دست و بازویی
نیم به رشک ز سامان غنچه، چون من هم
چو لاله دارم از اسباب داغ، پهلویی
ز ضعف، بر دل مجروح خود گران شدهام
چنان که خشک شود بر جراحتی، مویی
هلاک مشرب آن بیدلم که چون قدسی
نمیکشد به بهشتش دل از سر کویی
گذشت عید و ندیدم هلال ابرویی
گشادهروی به هر در شدم چو آینه، لیک
چو پشت آینه از کس نیافتم رویی
از آن مقید ضعفم که در ضعیفیها
ز خویش در غلط افتم به تار گیسویی
جفا کشیدن فرهاد اگر قبولت نیست
به بیستون رو و دریاب دست و بازویی
نیم به رشک ز سامان غنچه، چون من هم
چو لاله دارم از اسباب داغ، پهلویی
ز ضعف، بر دل مجروح خود گران شدهام
چنان که خشک شود بر جراحتی، مویی
هلاک مشرب آن بیدلم که چون قدسی
نمیکشد به بهشتش دل از سر کویی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.