هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ضعف و ناتوانی خود در برابر غم و حسرت سخن می‌گوید و از خداوند طلب یاری می‌کند. او از رنج هجران و عشق ناکام شکایت دارد و احساس می‌کند که مانند شمع در حال سوختن است. شاعر به ستایش معشوق می‌پردازد و از لطف‌های بی‌شمار او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم، حسرت و هجران نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۳۷

ز مو ضعیف‌ترم از غم میان کسی
به هیچ قانعم از حسرت دهان کسی

خدای را مددی، تا کی از شکنجه هجر
چو شمع، تاب خورد مغز استخوان کسی

سرم به سجده گردون فرو نمی‌آید
رخ نیاز من و خاک آستان کسی

حدیث مهر تو آید چو بر زبان، چه عجب
اگر چو شمع جهد آتش از زبان کسی

نظر به غنچه کنی با تهی دلی، چه کند
چو گر لاله نشود داغ، مهربان کسی؟

نه خار غنچه به دستم، نه داغ لاله به دل
نشد که برخورم از باغ و بوستان کسی

زهی ستاره قدسی، که دوش دیده ازو
هزار لطف که نگذشته در گمان کسی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.