۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۰

به هوای صید یک ره، به گذار ما نیایی
تو که صید قدس گیری به شکار ما نیایی

رقم شهادت ما، دگری به دست دارد
اگر ای اجل بدانی، به شکار ما نیایی

برو ای صبا به شیرین، ز روان کوهکن گو
که شدی چو یار خسرو، به مزار ما نیایی!

سر کوی می پرستان، ز پیاله نیست خالی
تو که مرد پارسایی، به جوار ما نیایی!

مفریب وقت مردن، به امید وعده ما را
که تو شمع بزم غیری، به مزار ما نیایی

ز گمان هلاک گشتم، ز چه خیلی و چه نامی
که بیفکنی و بر سر چو سوار ما نیایی

تو غافلی ز قاتل، چه روی به پای تیغش
به همین که کشته گردی، به شمار ما نیایی

برو ای جوان ز پیشم، که اگر فرشته گردی
به نظر ز خوبرویی، چو نگار ما نیایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.