۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۵

دل ز بیداد تو رو کرد به آبادانی
در نظر، برگ گل و لاله کند پیکانی

در تماشای در و بام تو چون مهر منیر
هر سر موی کند بر بدنم مژگانی

از بد و نیک جهان، روی فراهم نکشم
زانکه چون آینه‌ام باز بود پیشانی

سینه‌ام ترکش تیرست ازان شست و هنوز
جگرم آه کشد از غم بی‌پیکانی

در خراش جگرم حاجت ناخن نبود
پیچش آه کند در جگرم سوهانی

روی گردانده‌ای از دیدن رویش قدسی
گل بی‌رنگ ز خورشید چرا گردانی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.