۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

می‌کنم در بوستان با عندلیبان شیونی
ورنه گل را کی پسند افتد نوای چون منی

تا دم مردن فغانم در هوای یک گل است
نیستم بلبل که باشم هر نفس در گلشنی

تو نکونامی و من بدنام و مردم عیب‌جو
همرهی عیب است عیب، از چون تویی با چون منی

بیخودم دارد، اگر یک قطره، گر یک ساغرست
دل چو سوزد، خواه از یک شعله، خواه از گلخنی

صبر آنم کو، که شام هجر گیرم گوشه‌ای؟
دست آنم کو، که صبح وصل گیرم دامنی؟

یوسف من بوی پیراهن ز من دارد دریغ
پیر کنعان ورنه بویی یافت از پیراهنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.