هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد و غم عشق سخن میگوید و معشوق را به عناصر طبیعی مانند زلف و ماه تشبیه میکند. او از فراق و اشکهایش میگوید و آرزو میکند که با مرگ از این رنج رها شود. همچنین، شاعر از تأثیر معشوق بر زندگی خود و حل مشکلاتش با وجود او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و رنج عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۹
ای سراپرده سلطان خیال دل ما
کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما
سر به فردوس نیاریم چون زلف تو فرو
تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما
مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست
جز به منطق لب تو حل نکند مشکل ما
شمع خود را سزد ار بر نکشد چون قندیل
شب چو از طلعت خود نور دهی محفل ما
بکن ای شیخ دعایی که بمیریم همه
تا دگر ننگ چنین خون نکشد قاتل ما
دیده چندانکه براند سخن از گوهر اشک
یار در گوش نیارد سخن نازل ما
دید سیل مژه در پیش کمال آن مه و گفت
در به دامن برد ار گریه کند سائل ما
کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما
سر به فردوس نیاریم چون زلف تو فرو
تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما
مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست
جز به منطق لب تو حل نکند مشکل ما
شمع خود را سزد ار بر نکشد چون قندیل
شب چو از طلعت خود نور دهی محفل ما
بکن ای شیخ دعایی که بمیریم همه
تا دگر ننگ چنین خون نکشد قاتل ما
دیده چندانکه براند سخن از گوهر اشک
یار در گوش نیارد سخن نازل ما
دید سیل مژه در پیش کمال آن مه و گفت
در به دامن برد ار گریه کند سائل ما
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.