هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و رنج عاشق در راه عشق به معشوق است. شاعر از زلف دلربای معشوق، دردهای عشق، و ناتوانی خود در رهایی از این عشق سخن می‌گوید. او از طبیبان و درمان‌ها ناامید است و تنها معشوق را درمان درد خود می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به درد و رنج نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۴

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که ازو به هم برآری همه وقت حلقه ها را

به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن
حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را

نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی
به دو زلف اگر بروبد همه عمر خاک پا را

شب و روز غیر دردی نخورم بر آستانت
که دوای خوب رویان نرسد من گدا را

چه دهی دلم که بخشم ز بلای خود امانت
به عطا مکن حوالت به بلا سپار ما را

چو به دست خویش تیغم بزنی دمی رها کن
که ز ساعدت بگیرم به حواله خون بها را

مدهید گو طبیبان به کمال مرهم جان
چو سپرد جان به جانان چه کند دگر دوا را
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.