هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عزم راسخ خود برای ترک شهر و سفر به سوی مقصود سخن می‌گوید. او با وجود دردها و رنج‌های فراوان، عشق را بهانه سفر خود می‌داند و با امید به دیدار معشوق، عزم سفر می‌کند. شاعر از همراهی نکردن عزیزان گلایه می‌کند اما با این حال مصمم است که در پی بوی جمعیت و نور شمع دل اهل نظر، راهی سفر شود.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۱۰۹

بی توقف من از این شهر به در خواهم رفت
ر بی تردد ز پی بار به سر خواهم رفت

بارها بار گران بر دل و جان بر کف دست
رفته ام از پی مقصود و دگر خواهم رفت

ای عزیزان که ندارید سر همراهی
به اجازت که هم اکنون به سفر خواهم رفت

با وجود تن بیمار و گرانباری عشق
صبحدم در عقب باد سحر خواهم رفت

تا کنم دیده غمدیده به رویش روشن
پیش آن شمع دل اهل نظر خواهم رفت

بوی جمعیت از آن راهگذر می آید
من بدان بوی بر آن راهگذر خواهم رفت

ناز مین بوس در شاه جهان دریابم
اندر این ره چو فلک زیر و زبر خواهم رفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.