۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹

دل هر که بیمار او شد خوش است
ز شادیست پر گرچه غمگین وش است

رود جان چو پیکان به دنبال تیر
چر یابد نشانی از آن ترکش است

بساط شهان زیر پای افکند
ز خاک درت هر که را مفرش است

سزاوار آهم من از روت دور
گنه کار شایسته آتش است

دو چشم و دو ابرو دو زلفت گواست
که نقش تو در نزد خوبی شش است

بود دانه کش هر کجا مور هست
ولی مور خط لبش دلکش است

بدان لب بازار موری کمال
که آن نیز جان دارد و جان خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.