هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از بی‌توجهی معشوق و بی‌پروایی او نسبت به سوز دل عاشقان گلایه می‌کند و از نادانی مفتی شرع در درک عشق انتقاد می‌نماید. همچنین، به ناتوانی عقل در برابر زیبایی معشوق اشاره می‌کند و از بی‌صبری در انتظار دیدارش می‌نالد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از اصطلاحات و استعارات پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و نقد اجتماعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۶۶

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست

با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست

مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
غالب آن است که در علم نظر دانا نیست

ای که گفتی هوس عشق برون کن ز دماغ
تک بچه کار آیدم آن سر که درو سودا نیست

بی تو گر هست هنوز از اثر جان باقی
این گناه از قبل بخت بد است از ما نیست

عقل دید آن قد و می گفت به آواز بلند
الحق انصاف کو بالاتر از این بالا نیست

پرده بر گیر که بیند رخت امروز کمال
کو چو کوته نظران منتظر فردا نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.