۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

عشق از نام و از نشان یکتاست
بینشانی نشان مرد خداست

هر را از مقام بی رنگی
رنگی ز رنگ او پیداست

خلعت عشق نیست لایق عقل
کاین قبا بر قد دل آمد راست

دل چه و دین کدام و عقل کدام
عشق را دل کجا و صبر کجاست

بی بصیر را چه بهره از خورشید
در خور نور دیدہ بیناست

دل مرنجان ز هیچ رنج کمال
خامه رنجی که راحتش ز دواست

گر زدی جز به باد او نفسی
آن نفس نیست بلکه باد هواست

هر که در زیر پای مردان رفت
از همه دست دست او بالاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.