هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از نگاه نکردن یارش به خودش شکایت دارد و سرنوشت خود را مقصر می‌داند. او از عشق و اندوه خود می‌گوید و اینکه هر چه به یارش فکر می‌کند، پاسخی دریافت نمی‌کند. شاعر از نبودن سحر در شب‌هایش و تلخی هر لذتی که از معشوق می‌گیرد، می‌نالد. در نهایت، او اعلام می‌کند که تا زمانی که زنده است، دلش از یاد معشوق جدا نخواهد شد و از دیگران می‌خواهد که اگر گذری به کوی معشوق زدند، مراقب باشند زیرا بازگشتی در کار نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اندوه و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۲۲۶

گر یار مرا با من مسکین نظری نیست
ما را گله از بخت خود است از دگری نیست

اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش
اندیشه از آن است که با ماش سری نیست

دی بر اثر او رمقی داشتم از جان
و امروز چنانم که از هم اثری نیست

گفتنی پی هر نیرگی ای روشنی ای هست
چون است که هرگز شب ما را سحری نیست

هر شربت راحت که رسیده از کف خوبان
بی چاشنی غصه و خون جگری نیست

مادام که جان ساکن منزلگه خاک است
دلرا ز سر کوی تو رای سفری نیست

زنهار کمال ار گذری بر سر کویش
از سر گذر اول که ازینت گذری نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.