هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از سنگدلی معشوق شکایت دارد و بیان میکند که حتی زیبایی و لطف معشوق نیز نمیتواند درد فراق را تسکین دهد. شاعر از بیخوابیهای شبانه و آرزوی دیدار معشوق میگوید و به شمعی که در خلوت میسوزد حسادت میورزد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که چه معشوق جفا کند و چه مهر، او را پذیرفته است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و استفاده از استعارههای ادبی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و حسادت نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۲۲۷
گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت
آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت
گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی
هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت
این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری
گر کند بی سر و پانی ز تو سودی چه زیانت
من و بیداری شب وآرزوی شمع جمالت
من و بیماری باریک و تمنای میانت
رشکم آمد ز تو ای شمع که تا روز به خلوت
پیش او سوخته دوش زهی راحت جانت
گرجفا خواهم و جور از تو هم آن است و هم اینت
ور وفا جویم و مهر از تو به این است و نه آنت
گفته بودی چو شوی هیچ بر آنی به زبانم
من شدم هیچ ولی هیچ نگنجد به دهانت
ریخت آن به نظر خون کمال از خم ابرو
حیفم آید نه از آن کشته که از تیر و کمانت
آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت
گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی
هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت
این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری
گر کند بی سر و پانی ز تو سودی چه زیانت
من و بیداری شب وآرزوی شمع جمالت
من و بیماری باریک و تمنای میانت
رشکم آمد ز تو ای شمع که تا روز به خلوت
پیش او سوخته دوش زهی راحت جانت
گرجفا خواهم و جور از تو هم آن است و هم اینت
ور وفا جویم و مهر از تو به این است و نه آنت
گفته بودی چو شوی هیچ بر آنی به زبانم
من شدم هیچ ولی هیچ نگنجد به دهانت
ریخت آن به نظر خون کمال از خم ابرو
حیفم آید نه از آن کشته که از تیر و کمانت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.