۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۰

گل از پیراهنت بونی شنیدست
گریبان از برای آن دریده ست

چو دید اندر چمن دامن کشانت
ز حسن و لطف خود دامن کشیده است

به نو بر فلک کم مینماید
مگر از دور ابروی تو دیدهست

حدیثی از لبت هر کس که بنوشت
زکلکش بر ورق سرخی چکیده ست

از چندین تیر کاندر ترکش تست
دل مجروح را تیری رسیده است

ندیدست آن دهان هیچ آفریده
به حکم آنکه از امید کشتن از

کمال از غصه خود را کشت گوئی
هیچ آفریده ست نیفت بریده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.