۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۵

ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است
آفرین بر پدری کش چو تونی فرزند است

نشمرندم دگر اهل نظر از آدمیان
گر بگویم به جمال تو پری مانند است

عاشق سرو قدت را نتوان کرد شمار
بر درختی عدد برگ که داند چند است

حور عین را چو سر زلف سیه چشمی بین
که ز کوی تو به فردوس برین خرسند است

بر در بار گر افزون نکند ناله زار
چه کند طالب دیدار که حاجتمند است

خوش بود موعظه و حکمت صاحب نفسان
نغمه نی شنو ار گوش دلت بره پند است

عکس لعلش اگر افتد به لب جام کمال
نوش کن چون شکر آن باشد که در وی قند است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.