۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

نیست مرا دوستر از دوست دوست
اوست مرا دوست مرا دوست اوست

دم ز رخ دوست زند آینه
در نظر مردم از آن دوست روست

دل خم ابروی تو دارد هوس
صدر نشین بین که چه محراب جوست

گوی چه ماند به زنخدان یار
این زنخ مردم بیهوده گوست

آنکه ز هر رنگ می از خم مرا
باده یک رنگ ببارد سبوست

نافه چین را که نسیم تو داشت
در طلب از شوق تو بدرید پوست

سرو لب جوست قدت ز آن مرا
دیده لب جوی و لب جوست دوست

چیست ز غم حال تو گفتی کمال
تا رخ زیبای تو دیدم نکوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.