۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۷

دل که شد زآن زلف سودانی مزاج
نیستش غیر از تو معجون علاج

زهر ناب از دست تو عذب فرات
بی تو آب زندگی ملح اجاج

زلفت از دامن فشاند آن خاک پای
نیست آری مشک را در چین رواج

راز حسنت چون بپوشاند دلم
کی شود مصباح پنهان در زجاج

آن رخ از خویان برد شطرنج حسن
گرچه باشد هر یکی را رخ زعاج

خاک پایت بر سرم تاج کی است
این چنین سر کی بود محتاج تاج

دست سلطانان نمی بوسد کمال
نیست سلطان را به درویش احتیاج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.