هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و سوزش عشق و تمنای وصال معشوق است. شاعر از آتش عشق و سودای معشوق می‌سوزد و با وجود تمناهای بسیار، به وصال نمی‌رسد. او معشوق را سلطان خوبان می‌داند و خود را گدای عشق او می‌خواند. در نهایت، شاعر به این راضی است که تمنای او عشق بوده است و از دیدار معشوق به عنوان کمال مطلوب یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و تجربیات بیان‌شده در شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۳۲۱

ای آتش سودای توأم سوخته چون عود
کس را نه بر آید ز تمنای تو مقصود

خوبان جهان جمله گدایند و تو سلطان
شاهانه زمان جمله ایازند و تو محمود

گفتم که به کامی رسم از وصل تو لیکن
بسیار تمناست که در خاک بفرسود

جانم ز غمت عاقبت کار برآمد
والمنة لله که تمنای من آن بود

آنگاه میاد ای مه خوبان که برآرد
شمع رخت از جان من سوخته دل دود

گاهی به نوا زلف توام ساخته چون چنگ
گاهی به جفا هجر توأم سوخته چون عود

چون دولت دیدار تو مقصود کمال است
نی نقصان نکند گر شود از وصل تو خوشنود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.