۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۳

به روی دوست که رویش بچشم من نگرید
به خاک پاش که آن ره بروی من سپرید

با گذشتن از آن مو نشان بی چشمیست
چو چشم نیست شما را به چشم من نگرید

حرام باد شما را چه می خورید غمش
غم من است غم او غم مرا مخورید

همین که نام گدایان او کنید شمار
مرا نخست گدای کمین او شمرید

کر بگوی با مگان به شکر گفتار
که نازک است رخ بار از آن طرف مپرید

بر اهل زهد بستم کنان گذشت و بگفت
عجب که عمر گذشت و هنوز بیخبرید

از بعد آنکه در دوست باز بافت کمال
اگر بهشت بجوید به دوزخش بپرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.