هوش مصنوعی:
این متن بیانگر احساسات شاعر درباره درد و رنج، عشق، و دوستی ناب است. شاعر از دلی که دردی ندارد بیزار است و ارزش دوستی را در همدردی میداند. او از عشق سوخته، مستی، و زیباییهای معنوی سخن میگوید و تأکید میکند که بدون این تجربیات، زندگی ارزشی ندارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این متن وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربههای زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات به میو مستی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۳۵۱
بیزارم از آن دل که در درد نباشد
هر دل که بترسد ز بلا مرد نباشد
باران مرا درد من بی سرو پا نیست
دشمن به از آن دوست که همدرد نباشد
گر هست غباری ز دلت پاک فرو شوی
کأنینه همان به که بر او گرد نباشد
قدر می و معشوق و خرابات چه داند
آنکس که چو من میکده پرورد نباشد
جنت نروم نا رخ زیباش نبینم
فردوس چکار آید اگر ورد نباشد
چون شمع هر آنکس که بود سوخته عشق
بی دیدۂ گریان و رخ زرد نباشد
دلگرمی مستان ز غزلهای کمال است
آری نفس سوختگان سرد نباشد
هر دل که بترسد ز بلا مرد نباشد
باران مرا درد من بی سرو پا نیست
دشمن به از آن دوست که همدرد نباشد
گر هست غباری ز دلت پاک فرو شوی
کأنینه همان به که بر او گرد نباشد
قدر می و معشوق و خرابات چه داند
آنکس که چو من میکده پرورد نباشد
جنت نروم نا رخ زیباش نبینم
فردوس چکار آید اگر ورد نباشد
چون شمع هر آنکس که بود سوخته عشق
بی دیدۂ گریان و رخ زرد نباشد
دلگرمی مستان ز غزلهای کمال است
آری نفس سوختگان سرد نباشد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.