۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۷

حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد

گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه بخنده نمک و گه بسخن حلوا شد

هر که مهر لب او برد بخوبش از خاکش
خارهائی که بر آمد همگی خرما شد

کور شد چون برخم خاک درت دید رقیب
تونیا رفت به چشمش ز چه نابینا شد

گشت شهدای فدت زاهد و این نیست عجب
زانکه با شید چو پیوست الف شیدا شد

جان نبردند ز گرداب سرشک اهل نظر
بیشتر مردم ما غرق در این دریا شد

بافت از سر خدا آگهی غیب کمال
تا میان و دهن تنگ ترا جویا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.