۲۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۲

در راه عشق هر که بمن اقتدا کند
باید که سر ببازد و جان را فدا کند

دیوانه وار خانه هستی کند خراب
هر کو اساس عشق حقیقی بنا کند

باری گزیده ایم که در حاصل حیات
سر کنیم در سر کارش کرا کند

در حق من رقیب اگر گفت تهمشی
صاحب نظر هر آینه این افترا کند

روزی ز روی لطف نپرسی که این غریب
بی ما چگونه میگذراند چها کند

وقتی ندانی از سر کویت شنیدمی
کوهاتفی که بازم از آنجا ندا کند

سی ساله بندگی کمال ار قبول نیست
رفت آنچه رفت باز زند ابتدا کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.