هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اشتیاق به معشوق سخن می‌گوید. او در خیال خود روی معشوق را می‌بیند و از دیدار او در بهشت سخن می‌راند. شاعر از ساقی یاد می‌کند که به جای باده، آب حیات به او می‌دهد و از جامی که از لب معشوق می‌گذرد، سخن می‌گوید. در پایان، شاعر از خوابی می‌گوید که در آن معشوق به او دست می‌دهد و این را نشانه‌ای از دولت می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۱۶

دوشم خیال روی تو در سر فتاده بود
گوشی در بهشت برویم گشاده بود

تا تو ز در درآنی و مجلس دهی فروغ
شب نا بروز شمع به پا ایستاده بود

ساقی به یاد روی توام هر قدح که داد
آب حیات بود که خوردم نه باده بود

جام از لب تو خواست گذشتن به ناز کی
آن صاف دل بین که چه مقدار ساده بود

در خواب دیدمت که بمن دست می دهی
دولت نگر که دوش مرا دست داده بود

سرگشته که بود روان پیش تو چو شمع
جانی بدست کرده و بر کف نهاده بود

درد ارچه کم نبود ز هر سو کمال را
دوش از فراق روی تو چیزی زیاده بود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.