هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق یار میگوید و از شبهایی که با خیال معشوق سپری کرده است یاد میکند. او از دلتنگیها و محنتهای خود سخن میگوید و از وفاداری خود به معشوق، با وجود جفاهای او، حکایت میکند. شاعر همچنین از ارزش کمِ وصلت کوتاه معشوق در برابر جانفشانیهای خود مینالد و در نهایت، از سوختن و ساختن در راه عشق مانند شمع سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانهای است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیدهی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۴۲۰
دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود
تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود
مجلس خوش و دل جمع و مرتب همه اسباب
ازعیش به یاد تو چگویم که چها بود ت
در کلبه ما محنت هر روزه شب دوش
شریف نفرمود ندانم که کجا بود
من در عجب آن لحظه ز تشریف خیالت
کان پایه نه در خورد من بی سرو پا بود
گر یکدمه وصل تو خریدیم بعد جان
آن هم سر یک موی ترا نیم بها بود
اندیشه خون ریختنم دوش به آن چشم
بر عزم جفا کردی و آن عین وفا بود
گر داشت کمال از نو نهان سوز تو چون شمع
بر سوز نهائیش رخ زرد گوا بود
تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود
مجلس خوش و دل جمع و مرتب همه اسباب
ازعیش به یاد تو چگویم که چها بود ت
در کلبه ما محنت هر روزه شب دوش
شریف نفرمود ندانم که کجا بود
من در عجب آن لحظه ز تشریف خیالت
کان پایه نه در خورد من بی سرو پا بود
گر یکدمه وصل تو خریدیم بعد جان
آن هم سر یک موی ترا نیم بها بود
اندیشه خون ریختنم دوش به آن چشم
بر عزم جفا کردی و آن عین وفا بود
گر داشت کمال از نو نهان سوز تو چون شمع
بر سوز نهائیش رخ زرد گوا بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.