هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از محتشم کاشانی، بیانگر درد و رنج عاشق در مواجهه با معشوق و جذابیتهای او است. شاعر از زلف مشکین و روی زیبای معشوق سخن میگوید و از رنجهای عشق و جدایی مینالد. همچنین، اشارهای به رقیب و گمراهی در راه عشق دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک کامل دارند.
شمارهٔ ۴۲۱
دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد
فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد
زلف مشکینش اگر داشت به عاشق سر جنگ
با من آن روی بعد گونه صفا پیش آمد
محتشم وار به هر سو که شد آن مه او را
هم ره عاشق درویش گدا پیش آمد
تحفة لایق معشوق چو در دست نداشت
عاشق زار بزاری و دعا پیش آمد
بر رخم گه چو در گه چو عقیق آمده اشک
دیده را بی رخ او بین که چها پیش آمد
ره غلط کردم و پی گم به ملاقات رقیب
بازم آن رهزن دلها ز کجا پیش آمد
نیست در عشق تو خون مژه مخصوص کمال
که ازین سیل درین رو همه را پیش آمد
فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد
زلف مشکینش اگر داشت به عاشق سر جنگ
با من آن روی بعد گونه صفا پیش آمد
محتشم وار به هر سو که شد آن مه او را
هم ره عاشق درویش گدا پیش آمد
تحفة لایق معشوق چو در دست نداشت
عاشق زار بزاری و دعا پیش آمد
بر رخم گه چو در گه چو عقیق آمده اشک
دیده را بی رخ او بین که چها پیش آمد
ره غلط کردم و پی گم به ملاقات رقیب
بازم آن رهزن دلها ز کجا پیش آمد
نیست در عشق تو خون مژه مخصوص کمال
که ازین سیل درین رو همه را پیش آمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.