۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۹

زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود

از سایه پر مگس آزرده شد رخت
بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود

رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید
او خود چو بندگان دگر زر خریده بود

یوسف بین و حسن مبین کارد در میان
آن تیغ غمزه بود که کفها بریده بود

باربد نیغ و تیر شب هجر بر سرم
دور از تو بین چها بسر من رسیده بود

گونی که بود عکس بناگوش بار و در
بر برگ گل که قطره باران چکیده بود

غارنگره معانی مجموعه کمال
دزدیده هرچه بافت سخن در جریده بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.