هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و انتظار برای دیدار معشوق سخن میگوید. شاعر از باد پیامآور، طبیب شفابخش، و خیال یار یاد میکند که امید و تسکین به دلهای خسته میآورد. همچنین، اشارهای به فراق و اشکهای بارانگونه دارد و در پایان، از نامهای از سوی آشنا سخن میگوید.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۴۵۷
صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد
بهمدمان کهن دوستی به جا آورد
رسید باد مسیحا دم ای دل بیم
بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد
نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس
که باد مشک ختن هم ازین هوا آورد
برای چشم ضعیف رمد گرفته ما
ز خاک مقدم محبوب توتیا آورد
خیال بار که بر سر طبیب حاذق اوست
به جان خسته دلان مژده شفا آورد
شب فراق شد ابر دو دیده در باران
چو در خیال خود آن لعل جانفزا آورد
همیشه مردم چشمم برهنه بر می گشت
ندانم این همه بارانی از کجا آورد
کمال درانه دل با کبوتری در باره
که نامه ای به تو از بار آشنا آورد
بهمدمان کهن دوستی به جا آورد
رسید باد مسیحا دم ای دل بیم
بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد
نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس
که باد مشک ختن هم ازین هوا آورد
برای چشم ضعیف رمد گرفته ما
ز خاک مقدم محبوب توتیا آورد
خیال بار که بر سر طبیب حاذق اوست
به جان خسته دلان مژده شفا آورد
شب فراق شد ابر دو دیده در باران
چو در خیال خود آن لعل جانفزا آورد
همیشه مردم چشمم برهنه بر می گشت
ندانم این همه بارانی از کجا آورد
کمال درانه دل با کبوتری در باره
که نامه ای به تو از بار آشنا آورد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.