۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

شوخی از چشم تو عجب نبود
مردم مست را ادب نبود

پیش رویت دو زلفت طرفه فناد
از آنکه یک روز را در شب نبود

رسن زلف تو کشد دل ما
عاشقی را جز این سبب نبود

به دهان توأم ز بیم رقیب
سخنی جز بزیر لب نبود

مدعی نیست محرم در بار
خادم کعبه بولهب نبود

لقمة دوزخ است زاهد خشک
قوت آنش به جز حطب نبود

شب هجران مسوز جان کمال
بعد مردن عذاب تبه نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.