۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود
گر فشانی زلف مشکین مشک ناب از خود رود

باد حاجت نیست کز رویت بر اندازد نقاب
با تو چون خود روبرو آبد نقاب از خود رود

آستین افشان در آگه گه به خوبان در سماع
تا در آبد مه به چرخ و آفتاب از خود رود

اشک من در خوشاب است آن لب خاموش لعل لعل
چون گویا کتی در خوشاب از خود رود

من نه تنها رفته ام در حیرت آن چشم مست
هر که بیند آنچنان مسنی به خواب از خود رود

سینه بر آتش کباب است و ز سوز او دلم
بر مثال قطره خون کر کباب از خود رود

با خیال آن دو ب هر دم رود از خود کمال
مر کرا در سر بود چندین شراب از خود رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.