۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۲

گر قرار تو به دلها نه چنانست که بود
عهد ما با غم عشق تو همانست که بود

میل دل با رخت امروز به نوعی دگرست
تو مپندار که زآنسان نگرانست که بود

گر سر زلف تو از پای در افتاد مرنج
پایه عزت او برتر از آنست که بود

مشنو از خط که بنسخ رخت آمد در کار
کان لعل است و همان راحت جانست که بود

سر سودا زده من که سر زلف تو داشت
رفت بر باد و هنوزش سر آنست که بود

گلشن عمر تو ہر باد فنا رفت کمال
همچنانت هوسی لاله رخانست که بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.