۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳ - زبان حال امام برسر نعش برادر

ای علمدار به خون غوطه‌ورم کو علمت
به سر خاک به نمود مکان از ستمت

نظری سوی برادر بنما باز که باز
جانی آید به بدن از نگه دم به دمت

فرش سم فرس خصم شده پیکر تو
عوض آنکه گذارن سر اندر قدمت

بسر آب نهادی سر و تا روز جزا
هر زمان تازه شود داغ حسین از المت

کمر خم‌شده‌ام راست شود بار دگر
گر اشارت کنی ای کشته ز ابروی خمت

قطع بی‌دستی تو رفع کند خجلت آب
خیز تا نزد سکینه برم اندر حرمت

پر برآورده تنت این قدر از تیر عدو
که یک بال زدن برد به باغ ارمت

چه زنم گر نزنم شعله ز داغت بر جان
چه کنم گر نکنم ناله و افغان ز غمت

گر نسوزد دلت از محنت بی‌یاری من
یاری (صامت) افسرده نما از کرمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲ - خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴ - مصیبت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.