هوش مصنوعی:
حضرت عیسی(ع) روزی در حال عبور از عالم، پرستویی را میبیند که برای خود آشیانه میسازد. او از این که پرستو خانهای دارد ولی خودش جایی در این دنیا ندارد، متعجب میشود. همراهانش پیشنهاد میکنند برای او خانهای عالی در بهشت بسازند، اما عیسی(ع) میگوید دنیا مانند دریای پرموج است و هر بنایی که روی آب ساخته شود، محکوم به نابودی است. او تأکید میکند که دنیا جای مناسبی برای خانه ساختن نیست، مگر برای کسانی که دیوانهاند.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که درک آنها به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۶ - در زهد حضرت عیسی
یکی روز از سر عبرت به عالم
گذشتی حضرت عیسی بن مریم
پرستو کی بدید اندر زمانه
که بهر خویش سازد آشیانه
لب معجز نما چون غنچه بشگفت
همانا با حورایین چنین گفت
که این بسته زبان همخانه دارد
تعلق سوی آب و دانه دارد
به عکس من که ماوائی ندارم
ز ملک این جهان جایی ندارم
بگفتند از بود طبع تو مایل
به تعمیر مقام و جاه و منزل
بگو تا سر بهمت بر فرازیم
برایت خانه عالی بسازیم
که از باغ جنان ممتاز باشد
ز رفعت با فلک دمساز باشد
عنان گفتگو را میکشیدند
ز آنجا تا لب دریا رسیدند
بگفتا اندر آن دریای پرموج
که موجش میرساند بر فلک اوج
بسازید از فتوت بارگاهی
به وقف طقع محکم بارگاهی
بگفتندش ایا مهر جهان تاب
بنا را هیچکس ننهاده بر آب
ترا گر در حقیقت این خیال است
بعید از عقل و این فکرت محال است
تبسم کرد و با ایشان بفرمود
مرا هم این حکایت بود مقصود
که دنیا همچو این بحر عمیق است
بهر دم عالمی در وی غریق است
بنائی را که بنیادش بر آبست
خرابست و خرابست و خرابست
جهان (صامت) چه جای خانه باشد
مگر آن را که بس دیوانه باشد
گذشتی حضرت عیسی بن مریم
پرستو کی بدید اندر زمانه
که بهر خویش سازد آشیانه
لب معجز نما چون غنچه بشگفت
همانا با حورایین چنین گفت
که این بسته زبان همخانه دارد
تعلق سوی آب و دانه دارد
به عکس من که ماوائی ندارم
ز ملک این جهان جایی ندارم
بگفتند از بود طبع تو مایل
به تعمیر مقام و جاه و منزل
بگو تا سر بهمت بر فرازیم
برایت خانه عالی بسازیم
که از باغ جنان ممتاز باشد
ز رفعت با فلک دمساز باشد
عنان گفتگو را میکشیدند
ز آنجا تا لب دریا رسیدند
بگفتا اندر آن دریای پرموج
که موجش میرساند بر فلک اوج
بسازید از فتوت بارگاهی
به وقف طقع محکم بارگاهی
بگفتندش ایا مهر جهان تاب
بنا را هیچکس ننهاده بر آب
ترا گر در حقیقت این خیال است
بعید از عقل و این فکرت محال است
تبسم کرد و با ایشان بفرمود
مرا هم این حکایت بود مقصود
که دنیا همچو این بحر عمیق است
بهر دم عالمی در وی غریق است
بنائی را که بنیادش بر آبست
خرابست و خرابست و خرابست
جهان (صامت) چه جای خانه باشد
مگر آن را که بس دیوانه باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - در نفرت مجالست غنی با فقیر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.