هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دل شکسته و طلبکار خود می‌گوید که با وجود رنج‌ها و فراموشی، تنها یادگاری که برایش باقی مانده، درد و غم است. او از عشق نافرجام و انتظار بی‌ثمر سخن می‌گوید و از دشمنی با کمال گله می‌کند، در حالی که خود را دوستدار واقعی می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، همراه با مضامین غم‌انگیز و انتزاعی، برای درک بهتر نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۶۱۶

دل من طلبکار بار است و بس
ازین دل همینم به کار است و بس

شدم خاک و نگذشته بر من چو باد
ازو بر دل اینم غبار است و بس

به داغ فراموشیم ماند و رفت
از بارم همین یادگار است و بس

سر خود بر آن پای دارم مدام
همین دولتم پایدار است و بس

چه سودم ز سودای آن چشم مست
کزو بهرة من خمارست و بس

چه بندم بر آن وعده امید نیز
کو حاصل انتظار است و بس

مکن این همه دشمنی با کمال
که مسکین همین دوستدارست و پس
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.