۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۶

دل من طلبکار بار است و بس
ازین دل همینم به کار است و بس

شدم خاک و نگذشته بر من چو باد
ازو بر دل اینم غبار است و بس

به داغ فراموشیم ماند و رفت
از بارم همین یادگار است و بس

سر خود بر آن پای دارم مدام
همین دولتم پایدار است و بس

چه سودم ز سودای آن چشم مست
کزو بهرة من خمارست و بس

چه بندم بر آن وعده امید نیز
کو حاصل انتظار است و بس

مکن این همه دشمنی با کمال
که مسکین همین دوستدارست و پس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.