۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۴

ز حسرت خاک شد این چشم غمناک
به خاک ار پا نهی باری برین خاک

نکر آموخت آن چشم از تو شوخی
چه زود استاد شد شاگرد چالاک

معلقها زند از شادی آن صید
که آویزی پس از بسمل به فتراک

چو از رخ خوی به دامن پاک سازی
شود پاکیومتر آن دامن پاک

ز شبگردی چه ترسم بار در چشم
ندارم روز روشن از عسس پاک

به مرگ محتسب کم خور دل غم
به مقدار مصیبت جامه زن چاک

کمال از خس شپارد کمترت دوست
مگر در دوستی افتاد خاشاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.