هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌باختگی سخن می‌گوید، از رنج‌های ناشی از دوری معشوق و آرزوی وصال او می‌نالد. او خود را بنده‌ای می‌داند که به عشق آزاد شده و از معشوق طلب توجه می‌کند. همچنین از تأثیرات عمیق عشق بر روح و روان خود می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق فریادهایش را بشنود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۶۸۹

باز در عشق یکی دل به غلامی دادم
خواجه را گو که بیاید به مبارکبادم

بنده را از تو چه جای گله، آزادیهاست
هست جای گله وقتی که کنی آزادم

تو چه شاخ گلی و بی تو مرا رخ شده زرد
منم آن برگ که از شاخ جدا افتادم

بر فلک ناله من گوش ملایک کر ساخت
آه اگر در دل شبها شنوی فریادم

از می عشق تو ساقی قدحی داد مرا
که می خلد و لب حور برفت از بادم

با تو بنیاد نهم باتز طرب خانه عشق
طاق ابروی تو گر بر نکنه بنیادم

الف قد تو آن روز برد راه کمال
که به مکتب الف و بی بنوشت استادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.