هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر درد عشق و فراق است. شاعر از ناز و غمزه معشوق سخن می‌گوید و از درد فراق و بی‌مهری او شکایت می‌کند. او از تلاش‌های بی‌ثمر خود برای جلب توجه معشوق می‌گوید و از بی‌تفاوتی و بی‌رحمی او گلایه می‌کند. در نهایت، شاعر با اشاره به غیبت مردم، از معشوق می‌خواهد که زبان به غیبت دیگران نگشاید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و اصطلاحات خاص ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۶۹۷

بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم
که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم

چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم
کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم

مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین
چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم

بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی
که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم

به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم

در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی
نکرد دیده من بر من غریب ترحم

شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی
ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.