۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۱

قراری کرده ام با شود که چون در پیش بار افتم
به خاک پای او بی خود بغلعلم بی قرار افتم

مرا گویند چون بینی ز دورش بی خبر افتی
دو چشمم چار شد. تا کی به آن مهوش دچار افتم

بدان سودا که از باغ جمال او برم بونی
چو زلفش گاه در گلشن گهی در لاله زار افتم

سرو جان گرامی چون ندارد پیش او قربی
چو اینها پیش او ریزم ز رویش شرمسار افتم

به ناوگهای صید افکن خوشا آن غمزه و مژگان
که هر یک در شکار افتند و من هم در شکار افتم

سماع تو کجا ماند به حالات من ای صوفی
که تو تصدأ به رقص آنی و من بی اختیار افتم

به ذکر و فکر اگر افتی کمال آنک تو و خلوت
مرا بگذار تا در فکر روی آن نگار افتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.