۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۸

ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم
محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم

پیش از آن دم که نبود از دل و جان آثاری
در میان دل و جان مهر تو می ورزیدیم

تا بغایت دل و جان مهر تو میورزیدیم
در بروی همه بستیم چو رویت دیدیم

خلق در عشق تو بروجه نصیحت ما را
هرچه گفتند شنیدیم ولی نشنیدیم

خبر سنی ما رفت در اطران جهان
تا ز میخانه عشقت قدحی نوشیدیم

عار آید دگر از خلعت شاهی ما را
دلق سودای تو ز آنروز که میپوشیدیم

راه پیمود بسی در طلب دوست کمال
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.