۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۵

ما ز سگان درت بیشتر و کمتریم
عمر گذشت و هنوز معتکف این دریم

زنده ز سوز دلیم در شب هجران چو شمع
بین که چسان زندگی بی تو به سر می بریم

گر تو بخواهی به چشم در نظر آریم جان
ور تو بگونی روان از سر آن بگذریم

بار به ما سرست منزلش آن خاک پای
چونکه به منزل رسیم بار فرود آوریم

دیده چو دید آفتاب دره نیارد به چشم
ما که ترا دیده ایم بیش به خود ننگریم

گرچه درخت مراد هست به غایت بلند
بر تو چو یا بیم دست هر یک از آن برخوریم

در مرض عشق ما گفت که چونی کمال
از قبل درد تو شکر که هم خوشتریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.