۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۶

من ز غمت خرم و به یاد تو شادم
درد تو دارم که هیچ درد مبادم

تا ورق روی تو مطالعه کردم
هرچه بخواندم همه برفت ز یادم

قصه سوز درون خویش بمردم
مردم و چون شمع در میان ننهادم

تا نبرد بوئی از تو باد صبا نیز
از دل پرخون چو غنچه لب نگشادم

روی تو دیدم شبی در آینه جام
جام می از دست و من ز پای فتادم

سعی نمودم به پای بوس نو عمری
با همه جهد آن مراد دست ندادم

از تو کمال شکسته جز تو نخواهد
زانکه مرید توأم من و تو مرادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.