۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۰

من و درد تو آنگه باد مرهم
نباشد این قدر دردی مرا هم

حدیثم از کم و افزون جز این نیست
که افزون باد این درد و دوا کم

به خون ریزم اجازت چیست گفتی
اجازت اینه که بسم الله همین دم

نه بینم هرگز آن روزی که بی دوست
به بینم سینه بی غم دیده بینم غم

عجب غمخوارفه دارم که هرکس
او می خورد من میخورم غم

کمال از خون دل بنوشت فتوی
رساند آنگه بدانه دیرینه همدم

که کس بابد مرادی از تو بانی
جواب آمده که نی والله اعلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.