هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه و عرفانی، از عشق و وفاداری بی‌حد خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را همچون ذره‌ای در راه معشوق می‌داند و از درد فراق و نیاز به وصال می‌نالد. شاعر با اشاره به داستان یوسف و پیرزن، بر وفاداری خود تأکید می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند. او حتی از درد و رنجی که از معشوق می‌کشد، لذت می‌برد و کار خود را عشق ورزیدن به معشوق می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه‌ای که در شعر وجود دارد، برای درک و تجربه‌ی مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی مانند داستان یوسف و پیرزن، نیاز به دانش و درک بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

شمارهٔ ۸۰۱

من همچو گردم در رهت زآن رو طلبکار توام
مهر تو دارم ذره سان وز جان هوادار توام

بشنو که با یوسف چه گفت آن پیرزن گریه کنان
گر بر درم قادر نیم باری خریدار توام

هر خشت کز خاکم زند دست اجل کردم بحل
لیکن به شرطی کافکند درپای دیوار توام

یک شب غمت در میزدی گفتم که آیا کیست آن
گفتا درم بگشا که من یار وفادار توأم

اگر آیدم باز آن طبیب این نکته خواهم گفتنش
حالم چه می پرسی چو میدانی که بیمار توام

سخت آید از تیغت مرا گو هر نفس بر هم زند
گر راحتی بر دل رسد از لطف آزار توام

گفتی کمال از کار خود غافل مشو کاری بکن
اینست کار من که شد سر در سر کار توام
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.