۲۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۲

مهی نشست خیال رخت به خانه چشم
تو ماهی از تو ستانیمه ماهیانه چشم

چها فتاد شنیدی ز گریه چشم مرا
در است این سخنان گوش کن فسانه چشم

گرت چو اشک نیفتد کنار عاشق خویش
چو نور چشم فرود آی در میانه چشم

از دود دل چه غم ار تیره شد سراچه جان
که روشن است از روی تو تا به خانه چشم

کسی به خاک چنان بی دریغ دانه نریخت
که ما به کوی نو درهای دانه دانه چشم

شه بتانی و شاهان چنانکه گنج نهند کمال
نهد خیال لبت لعله در خزانه چشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.