۳۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۰

گفتم ملکی با بشری گفت که هردو
کانه نمکی با شکری گفت که هردو

گفتم به لطافت گلی ای سرو قبا پوش
یا نی شکری یا گهریه گفت که هردو

گفتم به خط سبز و لب لعل روانبخش
آب خضری یا خضری گفت که هردو

گفتم بجبینی که به آن روی توان دید
با آئینه یا قمری گفت که هردو

گفتم که به یک عشوه ربانی ز سرم عقل
با هوش من از تن ببری گفت که هردو

گفتم دل مائی که ندانیم کجائی
با دیده اهل نظری گفت که هردو

گفتم ز کمالی تو چنین بیخبر و بس
با خود ز جهان بیخبری گفت که هردو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.