هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از دیدن معشوق و اشک‌هایش می‌گوید و از زاهدانی که عشق را نچشیده‌اند انتقاد می‌کند. همچنین، به مقایسه‌ای بین شنیدن و دیدن اشاره می‌کند و برتری دیدن را بر شنیدن می‌ستاید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و تمثیل‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۹۴۸

گر سر طلبی بر درت آریم به دیده
چون اشک همه جانب کوی تو دیده

بگشای به ابروی سیه چشم که بینی
از بارب ما دود به محراب رسیده

زاهد چه عجب بی لبش ار کام تو تلخست
کامیست ز حلوای محبت نچشیده

در صحبت صاحب نظران بار ندارد
صاحب هوس بار ملامت نکشیده

دیدی رخ یوسف ز چه بر حرف زلیخا
انگشت نه دم بدم ای دست بریده

تو گوش نهادستی و ما دیده به دیدار
از دیده بسی فرق بود تا بشنیده

با دیده تو سود کمال آن کف پا را
چندانکه شدش رو به کف پای تو دیده
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.