۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۰

باز به ناز کش مرا چیست که ناز می کنی
ناز نمی کنم دگر گونی و باز میکنی

من چو شهید عشقم و بر در تو بهشتیم
بر رخ من در بهشت از چه فراز می کنی

از دهنت چو میرود پیش دو لب حکایتی
جان مرا در آن سخن محرم راز می کنی

از تو چگونه جان برم چون تو به مرغ آن حرم
حمله باز می کنی چشم چو باز میکنی

چشم بعارضش دلا چیست ز زلف او گله
وقت چنین لطیف و تو قصه دراز می کنی

با رخ دوست زاهدا رو چو به قبله شد ترا
عرض نیاز کن چرا عرض نماز می کنی

زایر کعبه را بگو حلقہ بگوش این درم
گوش که می کند که تو وصف حجاز می کنی

کمال تا ابد خاک یک آستان و بس
بندگی شهی گزین گر چو ایاز می کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.