۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۲

باز دست از جانفشانان بر فشاندی
داد بیدادی ز مظلومان ستاندی

رفتی و آن عارض چون آب و آتش
یاد گارم در دل و در دیده ماندی

بر تو گفتی سوره ای خوانم چو میری
مردم و الحمدالله هم نخواندی

داشتی در سر که خونم ریزی از چشم
کامت این بود از دلم این نیز راندی

جای ده اشک مرا بر خاک آن در
کز پی این وعده بسیارش دواندی

می رسد بر آسمان دود دل من
قصه سوزم بدین غایت رساندی

پیش خود بنشان کمال او را ازین پس
غم مخور از سوختن آتش نشاندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.