هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق نافرجام و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های خود می‌نالد، به‌ویژه از شکسته شدن عهدها و بی‌قراری‌اش. او همچنین از رقیبان و دردسرهای عشق شکایت می‌کند و در نهایت تصمیم می‌گیرد که خود را به خدا بسپارد. در بخشی از شعر، شاعر با سگ درب خانه معشوق گفت‌وگو می‌کند و از طرد شدنش می‌گوید. در پایان، او با دل خود گفت‌وگو می‌کند و از فریاد و زاری مشترک سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت می‌شود.

شمارهٔ ۹۸۵

با من این بودت ز اول شرط باری
کآخر الأمرم به یاد همه نیاری

بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین
عهد بستی و شکست از بیقراری

با رقیبان گرانجان بیش منشین
نون لطیفی طاقت ایشان نداری

سر میروی تنها براه و من چو سایه
دره پیته افتان و خیزان از نزاری

بعد ازینت با خدا خواهم سپردن
زآنکه رسم عاشق آمد جانسپاری

با سگته گفتم چو آیم شب برآن در
می باشد ز نو کآن در گذاری

بانگ زد بر من به جنگ و گفت تاکی
هر شب اینجا آنی و دردسر آری

دوش دیدم بر سر کوی تو دل را
گفتم ای مسکین تو باری در چه کاری

گفت من بیش از کمال اینجا رسیدم
تا کنیم از یکدیگر فریاد و زاری
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.