۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۰

گر به من یار شوی ور نشوی
تو همان باری و دیگر نشوی

من به دیده نظری هم نکنم
گر تو در دیده مصور نشوی

ای دل این درد که داری گر ازوست
شربتی نوش که خوشتر نشوی

مشو ای دیده شب هجران خشک
که چو بینی رخ او تر نشوی

مخور ای زاهد کمخواره غمم
غم خود خور تو که لاغر نشوی

ای حسود از غم او گره نالم
تو چرا کور شوی گر نشوی

بر درش حلقه زدم گفت کمال
خاک این در نشوی در نشوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.