هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و دلباختگی خود به معشوق میگوید. او خود را اسیر زلفین معشوق دانسته و توبه از عشق او را ناممکن میداند. شاعر از معشوق میخواهد که به دلتنگیهای او توجه کند و از دعاهای بامدادی او دوری نکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۱۰۶۳
من اوصاف حست ندانم کماهی
ولی این قدر روشنم شد که ماهی
مرا در سرست اینکه باشم غلامت
گدا بین که دارد نمای شاهی
به زلف چو شستت گرفتار باشد
من و هر که گیری ز مه تا به ماهی
مرا توبه فرمودن از خال مشکین
بود شستن از روی رنگی سیاهی
تو دلتنگی ما بپرس از دهانت
که خرد است وصادق بود در گواهی
بکن از دعای کمال احترازی
که اثرهاست در ناله صبحگاهی
ولی این قدر روشنم شد که ماهی
مرا در سرست اینکه باشم غلامت
گدا بین که دارد نمای شاهی
به زلف چو شستت گرفتار باشد
من و هر که گیری ز مه تا به ماهی
مرا توبه فرمودن از خال مشکین
بود شستن از روی رنگی سیاهی
تو دلتنگی ما بپرس از دهانت
که خرد است وصادق بود در گواهی
بکن از دعای کمال احترازی
که اثرهاست در ناله صبحگاهی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.